Romans |
||||||
دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, :: 21:25 :: نويسنده : فریبا
به سلامتی دلم ... خبـــــــــــــر نداره....
همهء زندگيه من بودى.....
حتى وقتى تو رو با اون ديدم.... ببين انقدر دوست دارم كه.. گريه هامو به تو ترجيح ميدم.... روز اول خیلی اتفاقی دیدمت... روز دوم الکی الکی چشمهام به چشمت افتاد... هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم... ماه بعد شانسی به دلم نشستی وحالا سالهاست یواشکی دوست دارم دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, :: 19:47 :: نويسنده : فریبا
عشق یعنی اتش افروخته عشق یعنی خیمه های سوخته عشق یعنی حاجی بیت الحرام دل بریدنها و حج ناتمام عشق یعنی غربت نور دو عین عشق یعنی گریه بر قبر حسین عشق را گویم فقط در یک کلام یا ابوالفضل و حسین و والاسلام
نه با خودت چتر داشتي،
نه روزنامه
و نه چمدان...
از كجا بايد مي فهميدم مسافري !!!
چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 18:56 :: نويسنده : فریبا
شب ها خوابم نمي برد
از درد ضربات شلاق خاطرات روي قلبم !
بي انصاف
محكم زدي ،
جايش مانده است...
چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 18:55 :: نويسنده : فریبا
كاش آدم ها يكم جرات داشتن! گوشي رو برمي داشتن و زنگ ميزدن و ميگفتن:
ببين، دلم واست تنگ شده!
واسه هيچ چيز ديگه اي هم زنگ نزدم...
دروغ نيست اگر بگويم بدون تو... زنده ماني ميكنم !
نه زندگاني
اشتباه از من بود ، پر رنگ نوشته بودمت
به سختي پاك مي شوي !
ولي بالاخره پاكت ميكنم...
چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 18:52 :: نويسنده : فریبا
تو نیستی اما من برایت چای می ریزم !!!
چه فرق میکند ؟
باشی یا نباشی من با تو زندگی میکنم...
احتیاط ! در این شهر لاکردار
تمام کوچه باغ های عاشقی
به اتوبان های تنهای وصل می شوند ...
چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 18:50 :: نويسنده : فریبا
وقتی که رفتی سرم را از ته تراشیدم ! آخه ،
خاطره دستانت دیوانه ام می کرد...
حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود. افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. دکتر علی شریعتی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست. دکتر علی شریعتی چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 17:51 :: نويسنده : فریبا
گفتم : خدای من ، دقایقی بود در زندگانیم که ھوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه های دیروز بود و ھراس فردا ، بر شانه ھای صبورت بگذارم و آرام برایت بگویم و بگریم ، در آن لحظات شانه ھای تو کجا بود ؟ خوشبختی داشتن دوست داشتنیها نیست! دوست داشتن داشتنیهاست چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 13:6 :: نويسنده : فریبا
بگذار بمیرمــــــ که دگر همسفریــــــــــــــــ نیستــــــــ در سینه من فرصت عشق دگری نیستـــــــــــــــــ بعد از تو دلمـــــــــــــــــ عرصه تکــــــــــــــــرار بلا بود آری دگر از عشقـــــــــــــــ در اینجا خبری نیستــــــــــــــــــ
چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 13:0 :: نويسنده : فریبا
نیش زخم دوست از نیش عقرب بدتر است... پس بزن عقرب که دردش کم تر است
چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 10:55 :: نويسنده : فریبا
آهستـــــــــه دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 21:59 :: نويسنده : فریبا
چـقـدر خـوبـه
دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 21:57 :: نويسنده : فریبا
از لبانم بشنو دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 21:56 :: نويسنده : فریبا
در خاطری که تویـــی دیگران فراموشند دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 21:22 :: نويسنده : فریبا
اسم :دخترحوا نام پدر :ادم نام مادر: حوا برای چه به دنیا امدم؟ تا جانشین مادرم باشم که جرم حوا را کشید و اما من به دنیا امدم تا جرم آدم زمان خویش را بکشم خداوند مادرم را افرید تا همنفسی باشد برای پدرم و پدرم با امدن خویش دنیا را قفسی ساخت برای مادرم تنها چیزی که ازمادرم به ارث بردم همین اسارت است وقتی که حوای زمان خویش را دیدم که با سیب سرخی به سراغم امد. چنین پنداشتم که همدرد است برایم ولی افسوس بعدها فهمیدم که او هم،درد است برایم آدم بیا از نو شروع کنیم تو را به خدا اینبار سیب را نخور بگذار در بهشت بمانیم من خسته شدم از زندگی با این مردم سر تا پا دروغ
میان عابران تنهاتر از من هیچ کس نیست کسى اینجا به فکر این غریبه در قفس نیست فقط در دستهاى گرم تو مردن قشنگست
خیلی سخته اگر عمر جادوی شعرت تموم شه نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه خیلی سخته اون که می گفت واسه چشات می میره بره و دیگه سراغی از تو ونگات نگیره خیلی سخته تا یه روزی حرفهای اون باورت شه نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن بخدا کم غصه ای نیست چن روزی تو رو ندیدن خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی از خودت می پرسی یعنی می شه اون بره زمانی؟ خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اون رو ببینه خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون اگه چتر نداشته باشی توی دستا هردوتاشون خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن چقدر قشنگه اما واسه ی کسی شکستن خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون کسی خیسه که پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره
I WENT TO MAKE YOU HAPPY!!! BEACAUSE SEEING YOU SMILING MAKE ME HAPPY......!!!
دلم همچو آسمان، پر از ابرهای بارانیست، ای کاش دلم امشب بگرید، شاید که بغض عشق درچشمانم بشکند.... نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد. نگاهم کرد در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم. نگاهم کرد دل به او بستم. نگاهم کرد اما بعدها فهمیدم فقط نگاه میکرد پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 7:18 :: نويسنده : فریبا
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد. کس جای در این منزل ویرانه ندارد. دل را به کف هر که دهم باز پس آرد. کس تاب نگهداری دیوانه ندارد چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, :: 14:4 :: نويسنده : فریبا
همه گفتند فراموشش کن چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, :: 14:1 :: نويسنده : فریبا
علاف و چش چرون بگو موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون... دراز ، واه واه واه ... نه سیما جون ،نه رعنا جون نه نازی و پریسا جون هیچ کس باهاش رفیق نبود تنها توی کافی شاپ نگاه می کرد به بشقاب ! باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟ نه نمی رم نه نمی رم به دخترا دل می بازی ؟ ! نه نمی دم نه نمی دم ادامه مطلب ...
خدایا من اگر بد کنم
تو را بنده دیگر بسیار است
تو اگر با من مدارا نکنی
مرا خدایی دیگر کجاست؟؟؟؟
پاک باخته بود
هرچه را که داشت
خرده آبرویش را هم این آخر گذاشت ...و باخت
هیچی نمانده بود
از قمار خانه خارج شد
در تاریکی مطلق...
ندایی در درونش پیچید
غصه نخور بنده من...برگرد...من
با توام!!!
تنهایی یعنی بی کسی خیلی درد داره یعنی نباشه کسی که حرفاتو بشنوه بهت ارزش بده باهات همدل باشه و آرومت کنه پ.ن:خدایاااااااااااااااااااااا................
پيوندها
خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن">خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن
خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن">خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن
تبادل
لینک هوشمند
|
||||||
|