Romans |
|||
چهار شنبه 11 دی 1392برچسب:, :: 22:4 :: نويسنده : فریبا
می ترسم از اینکه
روزی
یک جایی , من و تو
خیلی دور از هم
شب و روز در آغوش یک غریبه
بی قرار هم باشیم
و بعد از هربار هم آغوشی
به یاد آغوش هم بی صدا گریه کنیم.. می ترسم از اینکه
می ترسم از اینکه روزی یک جایی , من و تو خیلی دور از هم شب و روز در آغوش یک غریبه بی قرار هم باشیم و بعد از هربار هم آغوشی به یاد آغوش هم بی صدا گریه کنیم.. روزی
یک جایی , من و تو
خیلی دور از هم
شب و روز در آغوش یک غریبه
بی قرار هم باشیم
و بعد از هربار هم آغوشی
به یاد آغوش هم بی صدا گریه کنیم.. نظرات شما عزیزان:
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پيوندها ![]() ![]()
![]() |
|||
![]() |