Romans |
|||
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 11:57 :: نويسنده : فریبا
امتحان عشق
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 11:55 :: نويسنده : فریبا
اگر یار مرا دیدی به خلوت بگو ای بی وفای بی مروت . دیگه یار نمی خوام وقتیکه می بینی عشق دوروغه چراغش بی فروغه آخه وقتی که وفا نیست عشقو عاشقی چیست؟؟؟ . همیشه سکوتم به معنای پیروزی تو نیست ، گاهی سکوت میکنم تا بفهمی چه بیصدا باختی! . از ما که گذشت ! ولی به دیگری ، موقتی بودنت را گوشزد کن تا از همان اول فکری به حال جای خالیت کند
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 11:52 :: نويسنده : فریبا
فراموشت نمی کنم آنگاه که برای آخرین بار از من پرسیدی:من و زندگیت یکی را انتخاب کن و من زندگی خود را انتخاب کردم و تو رفتی.بی آنکه بدانی تو تمام زندگیم بودی... دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, :: 10:1 :: نويسنده : فریبا
فاتحه ای چو آمدی بر سر ی خسته ای بخوان لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان آنکه به پرسش آمدو فاتحه خواند و میرود گو نفسی که روح را میکنم از پی اش روان …. بگویید بر گورم بنویسند زندگی را دوست داشت ولی آن را نشناخت. مهربون بود ولی مهر نورزید. طبیعت را دوست داشت ولی از آن لذت نبرد. در آبگیر قلبش جنب و جوش بود ولی کسی بدان راه نیافت. در زندگی احساس تنهایی نمود ولی هرگزدل به کسی نداد. و خلاصه… بنویسید “زنده بودن را برای زندگی دوست داشت، نه زندگی را برای زنده بودن دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, :: 9:57 :: نويسنده : فریبا
مرا در روزی بارانی دفن کنید تا آتش قلبم خاموش گردد و در طابوتی بگذارید از چوب تا بدانند عشق من مانند چوب خاکستر شد دستهایم را بر روی سینه ام قرار بدهید تا بدانند همیشه دوست داشتم کسی را در آغوش بگیرم چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند همیشه چشم انتظار بودم صورتم را رو به غروب آفتاب بگذارید تا بدانند عشق من غروب کرده و زندگی ام تمام شد . مرا در آفتاب بگذارید تا بدانند عشق من شعله ور شد
دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, :: 9:46 :: نويسنده : فریبا
را نمیسازد کس مانده ام در کوچه های بی کسی بهترین دوستم مرا از یاد برد سوختم خاکسترم را باد برد بر سنگ مزارم بنویسید که بیدار نبود او خفته به خاک از غم بسیار نبود بر سنگ مزارم بنویسید که هنگام سفر عاشق شده و در تب دیدار نبود آنگاه که در گور نهادند مرا همه دانند به جز قسمت و اجبار نبود برسنگ قبرم بنویسید خسته بود اهل زمین نبود نمازش شکسته بود بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود تنها از این نظر که سراپا شکسته بود بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائماً از اشک شسته بود بر سنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود
دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, :: 9:44 :: نويسنده : فریبا
از درد های کوچک است که آدم می نالد وقتی ضربه سهمگین باشد، لال می شوی.
دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, :: 9:43 :: نويسنده : فریبا
یا ابوالفضل : آموخته ایم از تو وفاداری را **** خون تو نوشت معنی یاری را ای کاش که آب کربلا می آموخت *** آن روز زچشمت آبرو داری را دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, :: 9:36 :: نويسنده : فریبا
بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون آنقدررنجیده ای که نمی خواهی حرفی بزنی.
بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون واقعاحرفی واسه گفتن نداری
گاه سکــــــوت یه اعتراضه
گاهی هم به انتظار
اما بیشتر سکــــــوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو در وجودت داری توصیف کنه
دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, :: 9:22 :: نويسنده : فریبا
مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان پيوندها
خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن">خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن
خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن">خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|