Romans |
|||
و عشق
مساحت خلوتم را پرکن
عشق مانند عابری است که گاه خود را به کوری میزند تا تو از خیابان عبورش دهی بی انکه بدانی عبورت داد شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم.خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم.خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم.در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم.و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد.و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد.چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی.خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی.خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم.خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!! یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 13:0 :: نويسنده : فریبا
مرامتو عشقه رفیق چشمامو گریه کرد کبود بی معرفت شدی ولی...جواب خوبی این نبود کوتاهتر از دیوار ما پیدا نکردی رو زمین جواب کارت با خدا....فقط خدا فقط همین....
جونمو ازم گرفت.... عشقمو دیدم باهاش.... اونکه جونشو برام میداد...بهم میگفت داداش شاکی ام از روزگار....از زمینو آسمون جای بارون سنگ میاد..رو سر ما بی امون...
نا شکری نیست ولی آخه.... امید من به چی باشه؟! به این یذره دلخوشی....که داره از هم میپاشه به عشق چی شد بخونم....وقتی نگامو غم گرفت... وقتی که عشق اولم...دست تو رو محکم گرفت
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پيوندها ![]() ![]()
![]() |
|||
![]() |