Romans |
|||
دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, :: 15:23 :: نويسنده : فریبا
گـآهـــے פـرفـهــآ وزטּ نــבآرنـב انکه چشمان تو را اینهمه زیبا میکرد کاش از روزازل فکر دل ما میکرد تقدیم به زندگی چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 20:49 :: نويسنده : فریبا
پناهم می دهی امشب ؟ میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟ دل و دین در کف یغما و من تنها در این هنگام روحانی ، پناهم می دهی امشب ؟
عشق نور است که هرچه را در مسيرش قرار بگيرد - از جمله قلب ها را - از خود روشن مي سازد اگر می خواهی مرا ببینی پلکهایت را روی هم بگذار و چشمانت را ببند... من همانی هستم که هیچ وقت مرا ندیدی.
همیشه برای گلی گلدون باش که اگه به آسمونم رسید یادش نره ریشه اش کجاست . عشق و دوست داشتن از پي هم مي آيند ، اما هر گز در يک خانه منزل نمي کنند.
چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 20:43 :: نويسنده : فریبا
فراموشت نمی کنم آنگاه که برای آخرین بار از من پرسیدی: من و زندگیت یکی را انتخاب کن و من زندگی خود را انتخاب کردم و تو رفتی. بی آنکه بدانی تو تمام زندگیم بودی...
مرا ببوس...
نه یک با رکه هزار بار... بگذار آوازه ی عشق بازیمان چنان درشهر بپیچد که رو سیاه شوند انها که بر سر جدایی مان شرط بسته اند... پ.ن: تقدیم به عشقم...
چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 20:39 :: نويسنده : فریبا
صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو ، یا دل از ماندن تو سیر شود بعد برو ، خواب دیدی که دل دست به دامان تو شد ، تو بمان خواب تو تعبیر شود بعد برو ، لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی ، تو بمان تا به یقین دیر شود بعد برو ، صبرکن عشق زمینگیر شود بعد برو ، یا دل از دیده ی تو سیر شود بعد برو ، تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند ، تو بمان گریه به زنجیر شود بعد برو .
دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : فریبا
پشت دریا شهریست که یک دوست در آن جا دارد به هر فکر ، به هر کار ، به هر حال ، عزیز است خدایا تو نگهدارش باش
جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 18:19 :: نويسنده : ebrahim
عادت ندارم درد دلم را ، ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پيوندها ![]() ![]()
![]() |
|||
![]() |