Romans |
|||
بازگشته ام با کوله باری از شعر های ناگفته.... تنها اینجا مکان امن عاشقانه های من است یک شنبه 13 بهمن 1392برچسب:, :: 11:27 :: نويسنده : فریبا
رفتنت آنقدرها که فکر می کنی فاجعه نیست فقط من مثل بیدهای مجنون ایستاده می میرم این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند . . .
اما . . . من جلوی دهانش را میگیرم وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد... این روزها من . . . خدای سکوت شده ام خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود .
مــی گویـَند :
مـخـآطب داشتهـ بـآش
بـــرآی عـــآشـقــآنــهــ هـآیـَت ...
امــآنمـيدآنـَنـــد ...
مـخـــآطب تــمــآم عـآشـقـآنه هــآی مـن
تــــــو یــــــــي
![]() کاش دفتر خاطراتم چراغ جادو بود
یک شنبه 15 دی 1392برچسب:, :: 8:19 :: نويسنده : فریبا
![]() برای من از دل شــکسته نگو
که دلــﮯ دارم شــکسته تر از سکوتـــ شــکسته از درد شــکسته از زخــم
شــکسته از عشــق شــکسته از گنــاه شــکسته از تنهایــﮯ بر خــواهم داشتـــ این تــکه های تنهــایــﮯ را و لباســﮯ خواهــم دوختــ سپیــد از این همــه سیاهــﮯ برای خودم توشــه ای خواهــم ساخــت پر از محــنت و رنــج شــایــد خــدا مرا بــخشیــد شـــــایــد
احتیاج به آرامش دارد !! نه سرزنش.... کاش می فهمیدند....؟؟؟ یک شنبه 15 دی 1392برچسب:, :: 8:14 :: نويسنده : فریبا
ديشب با خدا دعوايم شد ... با هم قهر کرديم ... فکر کردم ديگر مرا دوست ندارد ... رفتم گوشه اي نشستم ... چند قطره اشک ريختم و خوابم برد ... صبح که بيدار شدم مادرم گفت ... نميداني از ديشب تا صبح چه " باراني " مي آمد ... ![]() یک شنبه 15 دی 1392برچسب:, :: 8:14 :: نويسنده : فریبا
دلم هوای خودم را کرده است ایــن روزهـــا بیشــتر از هــر زمــانی دوسـت دارم خــودم باشــم !! دیگــر نـه حــرص بدســت آوردن را دارم و نه هـــراس از دســت دادن را .. هرکـــس مـــرا میـــخواهد بـخـــاطــر خــودم بخواهــد دلــم هـــوای خـــودم را کـــرده اســت .. هـــمـــــــــــــیـــــــــــــــــــــــن…
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پيوندها ![]() ![]()
![]() |
|||
![]() |