Romans |
|||
دوست واقعی کسی است که دستهای تو بگیرد و قلب تو را لمس کند ..................
صبح که شد روشن تر از همیشه احساس کردم که دوستت دارم...سر ظهر بود و گرمتر از هر وقت که به یقین می دانستم عاشقم.هوا که تاریک می شد دلم گرفت که این سیاهی برای چیست تو را که دیدم بالای سرم کمی انطرفتر می درخشیدی به امید صبحی روشنتر چشمانم را بستم هرگز لبخندرا ترک نکن حتی وقت ناراحتی چون ممکن است کسی عاشق لبخند تو باشد ............. بدترین شکل دل تنگی اینه که ادم در کنار کسی باشه که دوسش داره و بدونه که هرگز به اون نمی رسه .............
سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : فریبا
به چیزی که گذشت غم نخور به آنچه پس از آن می آید لبخند بزن
روزگاری رفت و عشقی پا گرفت عاقبت چرخ حسود این عشق را از ما گرفت سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, :: 21:11 :: نويسنده : فریبا
یه چیزو می دونی؟ قلب یکی هست که همیشه برای تو می تپه اونم قلب خودته....................
همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند.......با این حال همواره به دیگران اعتماد کن .و فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی!
تا یه ارتفاعی از جو به بالاتر ابری وجود نداره..........پس اگه آسمان دلت ابریه بدان که به اندازه کافی اوج نگرفتی.............
چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 22:16 :: نويسنده : فریبا
خدایا... انقدر دلم تنگ بود که نمی توانستم برایت حتی بنویسم ... انقدر دلم تنگ بود که کلمات دلتنگیم در صفحه ذهنم بارها و بارها سریع تر از کاغذ می گذشتند و انگشتانم برای نگاشتن عمق دلتنگیم یاری نمی کردند ... انقدر دلم تنگ بود که هرگاه به سختی دستانم روی حروف می لغزیدند تا کمی از دلتنگیم بکاهند چشمانم دیگر یاری نمی کردند ... انگار که همه چیز و همه کس دست به دست هم داده بودند تا دلتنگی هایم را فقط و فقط تو بشنوی و بدانی ...
چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 22:11 :: نويسنده : فریبا
خدایا من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم،
همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد می آید سراغت.
من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند و چشمهایش
را می بندد و می گوید:«من این حرفها سرم نمی شود،باید دعایم را
مستجاب کنی.»
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند،
همانی که نمازش را می خواند و روزه می گیرد ولی بعضی وقتها
تو این دنیای بی معرفت به خاطر اینکه با احساسش بازی شده،
بدجنس می شود.از مردم بدش می آید.البته گاهی هم خودخواه
گاهی هم...حالا یادت آمد من کی هستم؟
امیدوارم بین این همه آدمی که داری ،بتوانی من یکی را تشخیص
بدهی .البته می دانم که مرا خیلی خوب می شناسی.تو اسم مرا می دانی
می دانی کجا زندگی می کنم و...
خدایا اما من هیچ چی از تو نمی دانم.هیچ چی که دروغ است،چرا،
یک کمی می دانم،اما این یک کمی خیلی کم است.راستش من مدتهاست
که می خواهم چیزهایی برایت بنویسم .البته من همیشه با تو حرف زده ام
باز هم حرف می زنم اما راستش چند وقتی است که دوست دارم عوض بشم.
دوست دارم بهتر باشم من یه عالم سؤال دارم،سؤال هایی که هیچکس جوابش
را بلد نیست .دوست دارم تو جوابم را بدهی .راستی یادت باشد این وبلاگ
یک راز است خدا ، راز من و تو
پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:, :: 20:47 :: نويسنده : فریبا
پرسیدم... ، چطور ، بهتر زندگی کنم ؟ و او بدون اینكه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد : هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی كردن و امرار معاش در صحرا میچراید ، آهو میداند كه باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد ، شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، كه میداند باید از آهو سریعتر بدود ، تا گرسنه نماند .. مهم این نیست كه تو شیر باشی یا آهو ... ،
پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:, :: 20:39 :: نويسنده : فریبا
خدایا ..
چه لحظه هایی که در زندگیترا گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی ... چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اماتو فراموشم نکردی... چه ساعت هایی که غرق در شادی و غرور، تو رو که پشت همه موفقیتهام قایم شده بودی از یاد بردم اما تو همیشه به یادم بودی ... چه روزهایی که سرموتُو لاکم کردم و توی غصه هایی که فکر میکردم تو برای تلافی کارهای بدم برام فرستادیدست و پا زدم ، اما تو همیشه کاری کردی که به صلاح من است ... وقتی خسته از همه جا وهمه کس ناامیدانه به تو پناه آوردم تو پناهم دادی... وقت از آدم های دور و برم دلمگرفت ... و دنیا غم هاش و بهم ارزونی کرد تو به قلبم آرامش دادی... تو با حضورت بهخنده هام هدف دادی ، به گریه هام دلیل دادی ، به زندگیم ، به نفس کشیدنم رنگدادی... وقتی قلبم تپید تو همه عظمت و بزرگیت رو تو قلب کوچک و خسته ام جادادی... وقتی دوستام درددلاشون را برام گفتن و من خالصانه رو به درگاهت براشون دعاکردم فهمیدم که غم و غصه های دیگرون بارش سنگین تر از از غصه های خودمه... اون وقتتو وجودم شیرینیه به یاد دیگران بودن رو چشیدم ... وقتی بهم بخشیدی و ازم گرفتیفهمیدم این معادله زندگیه نه غصه خوردن واسه نداشته هاش ... نه شاد بودن واسه داشتهها ... و وقتی به ازای نداشته ها بهم چیز های دیگه ای دادی اونوقت به بزرگی ومهربونیت بیشتر پی بردم ... و فهمیدم بیشتر از اون چه که هستی باید مهربون باشی... خدا جونم خیلی دوست دارم خیلی زیاد و به خاطر همه چیز ممنون..... خدایا به خاطرسه چیز سپاسگذارم دادن هایت ندادن هایت گرفتن هایت.......
دادن هایت رانعمت ، ندادن هایت را رحمت ، گرفتن هایت را حکمت دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, :: 19:35 :: نويسنده : فریبا
از خداوند نيرو خواستم، ضعيف آفريد که تواضع بندگي را بياموزم. من هستم در ميان انسانها و غرق در نعمات پروردگار
سلام دوستای عزیز امشب شب آرزوهاست یعنی (شب لیله الرغائب) برای منم دعا کنید منم برای تمام انسان ها دعامیکنم . . . . .التماس دعا چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, :: 12:56 :: نويسنده : فریبا
بازدلم تنگ است باز چشمانم باران می طلبد آسمان دلم پراز ابران سیاه دلتنگی شده است بازمن تنهام و دراین سکوت حتی صدای ساز هم آرامم نمی کند پيوندها
خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن">خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن
خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن">خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|